خاطره مدرسه رفتن شازده همایونی!
روز اول مدرسه رو کاملاً یادمه. مدرسه هدف تو خیابونه سپه.
آلان اسمش شده رسالت
نزدیک خونمون بود و من تنها رفتم مدرسه. یعنی اجازه ندادم کسی منو ببره.
خانم معلم مهربونی بود به اسمه خانم معماری. یادش بخیر.
...
پسرم کجا داری میری؟
من: میرم آب بخورم. لیوان هم دارم.
اسمت چیه پسرم؟
من: هومن
فامیلیت چیه؟
من: شما همون هومن بگید!!!
از خنده منفجر شد.
من هیچوقت دوست نداشتم منو به اسمه فامیلی صدام کنن. برای بعضیها هومن هستم برای یعضیها هم آقا هومن.همین.
از کلاس اومدم بیرون رفتم خونه. مادرم با تعجب از پنجره گفت اینجا چه میکنی مگه مدرسه نرفتی؟؟؟؟
رفتم ولی اومدم آب بخورم.
اینقدر شیطون بودم که برای مدت چهار سال بعد شدم انتظامات درب ورودی. که نه خودم برم خونه نه تو حیاط بازی کنم .
یادش بخیر...
1 comment:
ببخشيد مي شه بگين من چي صداتون كنم؟؟؟ هومن يا آقا هومن يا تيكه كلام خودم رو ;)
Post a Comment