Saturday, May 24, 2008

جاده زندگی

زندگی جاده بی خطری نیست. پشت پیچهای زیادش معلوم نیست چه اتفاقی منتظره.
چهار روز گذشت و چه طولانی گذشت. دلتنگی هم عالمی داشت و من نمیدونستم.
چه باید کرد؟ چه باید کنم؟ سره دو راهی بدی موندم.
عقل و دلم اینقدر باهام بحث کردند که سر گیجه دارم. هر کدومشون هم دلیلشون منطقیه این وسط منم که سردر گم شدم.
هیچوقت حرف دل رو زمین نداختم و حقیقتاً پشیمون هم نشدم ولی اینبار فرق میکنه، یجورایی جور در نمیاد.
هیچ حسی تو زندگی بدتر از پشیمونی واسه یک تصمیم اشتباه نیست.

No comments:

Post a Comment