عجب روز سختی بود
روزی که آوردمش تو کف 2 دستم جا شده بود. میلرزید و غریبی میکرد. خیلی زود رشد کرد و حسابی بهم انس گرفتیم.
با همزندگی کردیم.همیشه با من بود حتی اون زمانی که من مدتی با اون نبودم. چهارده سال زمان کمی نیست، زود گذشت ولی کم نگذشت. تو بدترین روزای زندگیم در سخترین روز وقتی دید حسی ندارم نزدیک شد سرش رو گذاشت روی پام و فقط کنارم نشست و من بعد از چهارده سال تو سخترین روز زندگیش کنارش نشستم، باز هم سرش رو گذاشت روی پام و من نفسهاش رو شمردم. عجب روز سختی بود.
تا آخرین نفسش هم با محیت و نجیب بود.
تو بغلم بود کاری از دستم بر نمیومد، فقط دست میکشیدم رو سرش ، دستم رو لیسید و ...
عجب روز سختی بود.
5 comments:
Vaghti fahmidam, donyaa ru saram kharaab shod. Boghz galumo gereft va ... Dark mikonam che hessi daari ... Bedun ke GORGI baa u khoshbakht bud va zendegie khubi daasht. Harchi baashe u Vahoman hasti. Bedun ke hamishe dustaani daari ke betuni rushun hesaab koni ...
raasti khosh haal misham blogamo bebini va nazar bedi ... www.my.opera.com/akasha_gh/blog/
Thinking of you day and night,
see everything for you ... so bright.
Let everything be in your light,
all stars smiling at you at night.
Wanna see your eyes bright,
your face glooming at night.
I have been dreaming of you all last week. When I knew what happened I realized the reason why you were so sad all the time. Sorry I wrote pinglish in other comments! I was so shocked that I reflected in that way. I feel all your sighs .As I said before, I went to ADRAN and prayed for you most heartily.
I was listening to smooth jazz, looking at the stars when I had a piece of poem made in my mind last night. I thought it would be nice to share it with you.Remember there's always a good old friend caring for you all the time!Please take care of yourself!
Wish you all new hopes ... new aspirations ... new inspirations in the new year!
You deserve them all ...
وای خیلی متاسفم. یه کامنت تو وبلاگم منو کشوند اینجا..و واقعا" متاسفم
متاسف شدم از شنيدن اين واقعيت
بياييد
چكه چكه بچكيم بر پهنه ي صورتهاي سرخ از عشق
و بياييد
ذره ذره بتكيم از شاخسار اميدهاي
پي در پي
بي قرار از مرور خاطره ها
به درگاه تو پناه آوردم اي سكوت بزرگ
مرا در لحظه هايم درياب
دليل حضور روشن شد
آمدي چون آمده بودي
...
نم نم بارون
Post a Comment